هیجانات مولفه مهمی در روانشناسی هستند که گاهی برخی از جنبه های آن نادیده گرفته می شود. هوش هیجانی احتمالا قدرتمند ترین ویژگی فردی است که در عین حال در جامعه بسیار دست کم گرفته میشود. ما عموما معتقدیم که عملکرد روزمرهمان ریشه در منطق و عقلمان دارد. به نظر می رسد مردم بر این باورند که هوشمندانه ترین کار، نداشتن احساسات است. آنها فکر میکنند اثربخشی یعنی مانند یک ماشین کار کردن و کاملا عملیاتی بودن. این دلیل رنج بردن ماست.
ما در این نوشته عادات افرادی را بررسی میکنیم که از احساسات خود آگاهند. کسانی که می دانند چگونه تجربیات خود را بیان و پردازش، پیاده سازی و تنظیم کنند، زیرا آنها بر "اتاق کنترل" خود تسلط دارند. آنها رهبران واقعی هستند، کامل ترین و واقعی ترین زندگی را دارند و ما باید از آنها الگو بگیریم. اینها کارهایی است که افرادی که هوش هیجانی بالایی دارند، انجام نمی دهند.
Reference: Blink, Malcom Gladwell
1. آنها تصور نمی کنند که طرز فکر و احساسی که در مورد یک موقعیت دارند، عین واقعیت است و یا در آینده حتما آنگونه خواهد شد. آنها احساسات خود را به عنوان نوعی پاسخ و نه معیار دقیق در ارتباط با آنچه در حال وقوع است، در نظر می گیرند. آنها میپذیرند که این پاسخها ممکن است منتج از مشکلات شخصیشان باشد تا وضعیت عینی موجود.
2. نقاط احساسی پایه آنها بیرونی نیست. عواطف آنها متاثر از اعمال دیگران نیست و بنابراین منتظر نیستند تا فرد دیگری برای بهبود وضع آن ها اقدام کند. درک این موضوع که آن خودشان مسئول نهایی آنچه تجربه میکنند هستند باعث می شود که در دام خشمگینی منفعل (Indignant Passivity) نیافتند. موقعیتی که فرد معتقد است از آنجا که جهان هستی مرتکب به اشتباه شده است، خودش هم در نهایت باید آن را درست کند.
3. آنها تصور نمی کنند که میدانند چه چیزی شادمانی حقیقی را برای آنان به ارمغان می آورد. از آنجایی که چارچوب مرجع ما در هر زمان معین، اتفاقی است که در گذشته رخ داده است، ما در واقع هیچ ابزاری برای تعیین اینکه چه چیزی واقعاً خوشحالمان میکند را نداریم؛ در واقع با این رویکرد فقط احساس می کنیم از تجربیات تلخ و ناخوشایند گذشته "رستگار شدهایم". با درک این موضوع، آنها از هر تجربهای که زندگیشان را به سمت تکامل هدایت کند، استقبال میکنند زیرا میدانند که در هر اتفاقی نقاط مثبت و منفی برابری وجود دارد.
4. آنها فکر نمی کنند که ترسیدن نشانه آن است که در مسیر اشتباهی هستند. در واقع، این بی تفاوتی است که به عنوان زنگ خطر اعلام می کند که شما در مسیر اشتباه قرار گرفته اید. ترس به این معنی است که شما در تلاش برای حرکت به سمت چیزی هستید که دوست دارید، اما باورهای قدیمی یا تجربیات التیام نیافته شما مانعتان می شوند.
5. آنها می دانند که شاد بودن یک انتخاب است، اما حس نمیکنند همواره باید شاد باشند. آنها در این توهم گیر نکرده اند که «خوشبختی» حالتی پایدار از شادی است. آنها به خود فرصت می دهند تا هر چیزی را که تجربه می کنند پردازش کنند. آنها به خود اجازه می دهند در حالت طبیعی خود وجود داشته باشند. آنها با مقاومت نکردن و پذیرش، رضایت پیدا می کنند.
6. اجازه نمی دهند دیگران افکارشان را برایشان انتخاب کنند. آنها تشخیص می دهند که از طریق شرطی شدن اجتماعی و فرایندهای ذهن انسان نخستین که به ارث برده اند، اغلب می توانند تحت تأثیر افکار، باورها و طرز فکرهایی قرار بگیرند که هرگز از آن خودشان نبوده است. برای مبارزه با این موضوع، آنها فهرستی از باورهای خود تهیه می کنند، در مورد ریشه های آنها فکر می کنند و تصمیم می گیرند که آیا این چارچوب مرجع واقعاً برایشان کارامد است یا خیر.
7. آنها آگاهند که خونسردی خللناپذیر با هوش هیجانی یکی نیست. آنها احساسات را از خود دریغ نمیکنند یا سعی نمیکنند آنقدر آنها را تعدیل کنند که تقریباً از بین بروند. با این حال، آنها این ظرفیت را دارند که از نشان دادن واکنش هیجانی مگر در محیطی که مناسب ابراز این احساسات است، خودداری کنند. آنها احساساتشان را سرکوب نمی کنند بلکه آنها را به طور موثر مدیریت می کنند.
8. آنها می دانند که یک احساس بد قرار نیست آنها را بکشد. آنها به اندازه کافی استقامت و آگاهی پیدا کرده اند که بدانند همه چیز، حتی بدترین احساسات، گذرا هستند.
9. آنها سریعا و به هر قیمتی با کسی دوست صمیمی نمی شوند. آنها میدانند اعتماد و صمیمیت واقعی چیزی است که باید ایجاد شود و باید تصمیم گرفته شود که در ارتباط با چه کسی مشتاق ایجاد این اعتماد هستیم. اما در عین حال آنها نسبت به دیگران گارد ندارند یا بسته نیستند، زیراکه می دانند چه کسانی اجازه ورود به زندگی و قلبشان را دارند. آنها با همه مهربانند، اما در حقیقت نسبت به افراد محدودی آغوش میگشایند.
10. یک احساس بد را با زندگی بد اشتباه نمی گیرند و دچار خطای تعمیم نمی شوند.
آنها از بسط دادن زمان حال به آینده (Extrapolation) آگاه هستند و از آن اجتناب میکنند. به عبارت دیگر آن ها می دانند که اوقات ناخوشایند اکنون یک مقطع زمانی از زندگی آن هاست و قرار نیست مل زندگی آن به همین منوال بگذرد. این همان عبارت آشنایی است که می گوید "این نیز بگذرد". افرادی که از هوش هیجانی بالایی برخوردارند به خود اجازه میدهند روزهای "بد" نیز داشته باشند. آنها به خود اجازه می دهند کاملاً انسان باشند. آنها با همین عدم مقاومت و پذیرش به بیشترین آرامش ممکن دست می یابند.