گوش دادن به معنای توجه به صداها است. گوش دادن پایه اساسی تعاملات انسانی محسوب می شوند. نکته قابل تعامل در خصوص گوش دادن این است که ما حالت صفر و یک در گوش دادن نداریم، بلکه با یک طیف از گوش ندادن تا گوش دادن عمیق مواجه هستیم. گوش دادن یکی از شایستگی بسیار اساسی است که انتظار می رود یک کوچ حرفه ای قابلیت شنیدن در سطح بالایی را داشته باشد. اما برای آنکه بتوانیم به عنوان یک کوچ، عملکرد بالایی در گوش دادن داشته باشیم باید نسبت به انواع گوش دادن آگاه باشیم.
انواع گوش دادن
1. گوش دادن مصنوعی
این نوع گوش دادن در واقع تظاهر به گوش دادن است. بارها شده که اطرافیانمان (فرزند، همسر و یا یک همکار) با ما صحبت می کند و ما نیز با حرکت دادن سر تظاهر به نشان دادن علاقه خود به شنیدن می کنیم در حالیکه افکارمان به گونه ای به پرواز در آمده اند که گویی در آن لحظه و آنجا حضور نداریم. ممکن است طرف مقابل متوجه گوش ندادن ما نشود و یا احساس کند که نصفه و نیمه به آن ها گوش می دهیم اما آنچه مسلم است، گر از ما بپرسند که راجع به چه چیزی صحبت می کردند، خیلی ورودی قابل قبولی به بحث نخواهیم داشت. به عبارت دیگر ما اصلا گوش نمیدهیم و در افکار خود و در مکانی دیگر حضور داریم. شرایط و قصد ما در تعامل می تواند آیتم های مهمی باشند که ما چه نوع گوش دادنی را انتخاب می کنیم. همچنین این سبک از گوش دادن می تواند در شرایطی که مخاطب شما عملا برای شما صحبت نمی کند، بلکه از خود حرف زدن لذت می برد، بسیار کاربردی است. به خاطر داشته باشید گرچه این سبک می تواند در تعاملات اجتماعی انتخاب شود ولی در جلسات کوچینگ کاربردی ندارد. گاهی پیش می آید در جلسات کوچینگ، فکر پرواز کند و عملا این موضوع به خصوص در صورت داشتن جلسات کوچینگ متوالی، اجتناب ناپذیر است. پیشنهاد می شود در چنین شرایطی به افکار خود فرمان توقف دهید و بلافاصله به پرسیدن سوالی مطمئن شوید که مطالب گفته شده کلاینت را خوب درک کرده اید. حسن این کار این است که تعهد شما به گوش دادن را نشان می دهد.
2. گوش دادن مکالمهای
این نوع گوش دادن شیوه ای متداول است که ما به صورت عادی در تعاملات زندگی روزانه از آن استفاده می کنیم. به تعاملات خود با دیگران دقت کنید. در این تعاملات شما می شنوید، فکر می کنید و صحبت می کنید و این چرخه می تواند برای مدتی ادامه پیدا کند. تمرکز ما در این نوع شنیدن هم بر روی آنچه که دیگران می گویند هست و آنچه که صدای درون ما (افکار) به ما گویند. به عبارت دیگر تمرکز ما بین مخاطب و خودمان تقسیم می شود. گاهی به دیگران گوش می دهیم که بتوانیم به آن ها پاسخ دهیم. اینکه ما جقدر به افکار خودمان گوش دهیم و چه میزان به مخاطب به عوامل زیادی بسیتگی دارد. به عنوان مثال برخی افراد ترجیح می دهند که بیشتر حرف بزنند تا اینکه بشنوند در حالیکه برخی دیگر ایجاد تعادل بین طرفین را ترجیح دهند. این رویکرد در گوش دادن بسیار متداول است و به راحتی در تعاملات شما با دوستان و عزیزانتان قابل ردیابی است. به خاطر داشته باشید که جلسات کوچینگ، جلسات گفتگوی دوستانه روزانه نیست.
در جلسات کوچینگ ما نیازمند گوش دادن در سطحی عمیقتر از گفتگوهای دوستانه روزانه هستیم.
3. گوش دادن فعال
یک کوچ می بایست خود را به مهارت گوش دادن فعال تجهیز کند. یک کوچ باید بتواند به صورت فعال به پیامی که یک کلاینت منتقل می کند گوش دهد. کوچ باید قادر باشد
- بر آنچه که کلاینت می گوید متمرکز بماند تا به صورت کامل آنچه را که مراجع می گوید، کاملا درک کند.
- بیشتر بر پردازش آنچه که کلاینت سعی در بین آن دارد متمرکز شود تا اینکه تمرکزش بر حرف زدن و صحبت کردن باشد.
- از حقایقی که از سوی مراجع مطرح می شود یادداشت برداری کند
- با واکشنی مناسب و غیر جهت دهنده به کلاینت بفهماند که به او فعالانه گوش می دهد.
- شفاف سازی آنچه که کلاینت می گوید از طریق پرسش سوالات شفاف کننده، تکرار و یا خلاصه کردن مطالب مطرح شده
به عبارت ساده در این سبک از گوش دادن، کوچ تلاش دارد که آنچه که مطرح می شود را به خوبی و با تمامیت درک کند. شنونده اطلاعات را جمع می کند و فعالانه شکاف های موجود را تکمیل می کند تا تصویر کاملتری از رویداد به دست بیاورد. در این رویکرد، شنونده به دنبال ارائه افکار، دیدگاه ها و تجارب خود نیست (بر خلاف گوش دادن سطح دوم).
یک کوچ در گوش دادن فعال می بایست از فضای سکوت به خوبی بهره گیرد تا این فرصت را به کلاینت بدهد تا خود، شکاف اطلاعاتی را تکمیل کند.
4. گوش دادن عمیق
سطحی متفاوت از گوش دادن است. در این سطح تمرکز بر روی دیدن دنیا و درک آن از نقطه نظر کلاینت است. به عبارتی دیگر به جای آن که کوچ بر روی افکار خود تمرکز کند و شنیده ها را با دنیای پدیدارشناختی خود درک کند، باید دنیا را از دریچه تجارب، هیجانات و افکار کلاینت درک کند. با گوش دادن عمیق، کوچ قادر می شود چیزهایی را بشنود که کلاینت آن ها را به زبان نمی آورد. به عنوان مثال کلاینتی را در نظر بگیرید که در روابط خود جذب افرادی می شود که نمی توان روی آن ها برای رابط بلند مدت حساب کرد. در این مورد ممکن است کوچ با چند سوال به این درک برسد که فرد علیرغم تمایل کلامی به ازدواج به شدت از مسئولیتپذیری منتج از آن گریزان است. چیزی که ممکن است به هیچ عنوان کلاینت به آن اشاره ای نکند.
یک کوچ نیاز دارد که شنونده ای عمیق باشد و چیزهایی را بشنود که از سوی کلاینت به زبان نمی آیند.