ترجمه پادکست"بهترین سوالات کوچینگ" توسط خانم شبنم جعفرزاده، کوچ سطح ACC انجام شده است.
برای دسترسی و شنیدن فایل انگلیسی زبان پادکست اینجا کلیک کنید.
شما به عنوان کوچ باید سوالات خوبی بپرسید. در این برنامه، تری (Terri) و فرنکی (Frankie) بعضی از سوالات موردعلاقه خودشان را خواهند پرسید.
تری: واقعیت این است که کار ما سوال پرسیدن است. قبل از اینکه شروع کنیم میخواهم بگویم که هدف از سوال پرسیدن در کوچینگ چیست چرا کوچها آدمهای اهل سوال هستند؟
فرنکی: این خودش یک سوال خوب است.
تری: بله دقیقا، ما میتوانیم برای ارزیابی به منابع زیادی رجوع کنیم اما فکر میکنم جایی، احتمالا در ICF، چیزی خواندهام که آن را با بیان دیگری نقل قول میکنم: هدف یک سوال خوب از اینجا میآید که یا جهت فکر کردن مراجع را تغییر بدهد و/ یا او را به امکانهای بزرگتری وصل کند و اگر سوال یکی از این دو کار را انجام نمیدهد، برای چه آن را می پرسیم؟ تغییر جهت فکر میتواند به منظور خلق آگاهی بیشتر باشد یا به اقدامات منجر شود. یعنی که فرد دارد جور دیگری فکر میکند یا دارد امکانهای تازهای را میبیند و هر دوی اینها نتیجه متفاوت فکر کردن است. برای من اینطور است، فرنکی نظر تو چیست؟
فرنکی: صد در صد موافقم زیرا هدف کوچینگ این است که مراجع به آگاهی بیشتری دست پیدا کند و به نتایجی برسد که میخواهد و آنچه که مانع او در مسیر میشود عدم شفافیت است و این سوالها وقتی یکی از این دو کار را انجام میدهند، قطعا مراجع را در مسیر آگاهی حرکت میدهند.
تری: قطعا. من و فرنکی دو لیست از بهترین سوالات موردعلاقه خودمان را تهیه کردهایم و البته این لیست در هر لحظهای با هر مراجع خاصی و هر سناریوی خاصی تغییر کرده و رشد پیدا میکند. مثلا ممکن است در هر جلسه خاصی یک سری از این سوالات در رده سوالات برتر و محبوب قرار بگیرند. فرنکی تو هم در مورد لیست خودت همین فکر را میکنی؟
برای دسترسی به فایل انگلیسی زبان پادکست ترجمه شده اینجا کلیک کنید.
فرنکی: کاملا، این موضوع به وضوح بستگی به این دارد که دارد برای مراجع چه اتفاقی میفتد و اینکه در چه حوزهای دارید کار میکنید، با افراد مجرد یا با والدین کار میکنید و متغیرهای زیادی برای آن وجود دارد.
تری: من خیلی هیجان دارم که سوالات خودم را شروع کنم. اینها سوالات محبوب همیشگی من بودهاند نه فقط بخاطر آنچه که در جلسه کوچینگ خلق میکنند بلکه چون خود من هیجان دارم و واقعا کنجکاوم که پاسخ آنها را بدانم و از نتیجهای که به دست میآید هم هیجان دارم و به من کمک میکند که در جلسه خیلی سرزنده باشم و واقعا در جلسه حضور داشته باشم. علاوه بر آن دلیل دیگر من این است که من در زمینه آموزش و تربیت کوچ خیلی فعالیت دارم و وقتی این سوالها را با بقیه کوچها به اشتراک میگذارم و آنها میروند و از آن استفاده میکنند، به آنها اجازه میدهد که عمق و گستردگی بسیار بیشتری را در کوچینگ خود تجربه کنند و به من میگویند که سوالها واقعا عالی بودند و من عاشق این قدرت سوالها هستم.
مایلی با یکی از سوالات خودت شروع کنی و بعد به ترتیب پیش برویم؟
فرنکی: حتما، من با این سوال شروع میکنم: شما چه نتیجهای را میخواهید؟ دلیل اینکه این سوال جهتگیری افراد را تغییر میدهد این است که اغلب اوقات آدمها بر روی آنچه نمیخواهند تمرکز میکنند: چیزی که خوب پیش نمیرود، اینکه چالش آنها چیست، ترس آنها چیست، مانع چیست و این میتواند مثل یک فیل بزرگ در زندگی آنها بشود و خب چطور قرار است از آن رد شوند؟ وقتی دوباره روی آنچه میخواهید تمرکز میکنید، ناگهان کل هدف از چگونگی برداشته میشود و روی اینکه کجا دارید میروید و نتیجهای که میخواهید متمرکز میشود. این، گفتگو را به این سمت میبرد که حالا که برایتان شفاف است که چه میخواهید، الان خودتان را کجا میبینید و حالا اینجا فاصلهای میبینند بین جایی که الان هستند و جایی که میخواهند باشند. این فاصله از این جهت عالی است که به سمت همسو شدن با انتخابها و اقداماتی حرکت کند که به نتایج دلخواه خود برسند. پس این سوال کوتاه شما چه میخواهید؟ بسیار قدرتمند است.
تری: به شکل فریبندهای ساده به نظر میرسد.
فرنکی: و آنها را وارد این پروسه میکند که چه میخواهید و چطور به آن میرسید.
تری: کاملا، و سوال بعدی من هم شکل دیگری از همین سوال است. با تمام آنچه گفتی کاملا موافقم و همچنین متوجه شدهام که گاهی اوقات کاری که مراجعها انجام میدهند این است که در مورد نتیجه دلخواه خودشان تصمیم میگیرند اما انگار تسلیم شدهاند مثلا میگویند خب، من یه جورایی میخوام که .... و در مورد آن صد در صد اشتیاق و هیجان ندارند و من آنها را با این سوال به چالش میکشم که ایدهآل شما چیست؟ شما دارید به من میگویید که چه میخواهید اما آیا این، ایدهآل شماست؟ و اغلب در پاسخ به این سوال داستان دیگری را میشنوم. گاهی آنها میگویند که من دنبال ارتقا شغلی هستم و من از آنها میپرسم که بسیار خوب شما به دنبال ارتقا هستید، اما ایدهآل شما چیست آیا فقط ارتقا گرفتن است یا چیز دیگری هم وجود دارد؟ و اینجا مشخص میشود که آنها تصویری از کلی چیز دیگر در اطراف آن خواسته دارند که همانقدر جذاب هستند و میتوان روی آنها کار کرد و حمایت دریافت کرد تا بتوان به آن نتیجه رسید و به تصویر کاملی دست یافت. یا اینکه اولین نتیجهای که میگویند در واقع یک پله است به سمت تصویر بزرگتری که وجود دارد. آگاه شدن از اینکه ایدهآل چیست، برای من دستکم، یک اکتشاف ارزشمند است.
برای دسترسی به فایل انگلیسی زبان پادکست ترجمه شده اینجا کلیک کنید.
فرنکی: خیلی از افراد از آنچه میخواهند کوتاه میآیند چون پیشاپیش موانع را در جلوی خود قرار میدهند و این سوال روش خوبی است که فراتر از آن برویم. مثلا اگر یک چوب جادو داشتی دوست داشتی چه اتفاقی میافتاد. و این سوال فوقالعاده است.
تری: یک نکته دیگر در مورد سوال ایدهآل شما چیست این است که افراد صدای خود را میشنوند چون این سوال به آنها اجازه میدهد که ببینند آیا این چیزی نیست که همه مردم میخواهند؟ آنها یک تعریف عام از موفقیت دارند و میگویند خب البته که من موفقیت را دوست دارم. سوال بعدی من هم در امتداد همین است، آن را میگویم و بعد به تو برمیگردیم. بعد از اینکه میپرسم ایدهآل شما چیست؟ میگویند البته که موفقیت و سوال بعدی من این است که معنای این برای شما چیست؟ این سوال را اغلب بعد از این میپرسم که مراجع چیزی میگوید درباره اینکه چه میخواهد یا نمیخواهد، چه فکری میکند، چه باوری دارد، یا وقتی به چیزی برچسب میزند، و من میپرسم که معنای آن برای شما چیست؟ و تجربه کاملا ملموس من درباره این موضوع این است که من و یکی از دوستانم که او هم یک کوچ حرفهای است با هم یک برگه ارزیابی برای ارزشها تهیه کردیم. ابتدا هر دو آن را تست کردیم و ارزشهای خود را با هم مقایسه کردیم و دیدیم که کلمات کاملا متفاوتی را استفاده کردهایم. اما وقتی شروع به گفتگو درباره آنها کردیم متوجه شدیم که من کلمه خوشی را به کار بردهام و او کلمه خوشحالی را و انگار که با هم توافق نداشتیم. اما وقتی او کلمه خودش را و من کلمه خودم را توصیف کردم، متوجه شدیم که معانی تقریبا یکسانی را در نظر داشتهایم و اگر سوال نمیکردیم که معنای این کلمه برای تو چیست، این را نمیدانستیم. این یکی از تجربههای واقعی و شخصی من است که نشان میدهد چرا این سوال، سوالی خوبی است.
فرنکی: این خیلی مهم است چون اغلب خیلی چیزها برای افراد شفاف نیست چون درباره آنها صحبت نکردهاند. اینکه درباره آن صحبت کنید، آن را از ذهنتان خارج کنید و مجبور باشید به سوالی پاسخ دهید، باعث میشود که به این شفافیت برسید. اینکه تعریفی برای آن بدهید کمک میکند به شفافیتی برسید که نیاز دارید. پس مهم است که ما کوچها کلمات افراد را برنداریم و معنای خودمان را در مورد آن به کار ببریم چون همانطور که گفته شد کلمه خوشی و تعریفی که برای آن دارید میتواند برای هر کسی متفاوت باشد. پس باید مراقب باشیم که نگوییم که بله من درک میکنم چه میگویید. ما متوجه منظور مراجع نخواهیم بود مگر اینکه که مراجع در درک معنای آن عمیق شود. اینکه مثالی بدهد که از کجا بدانم که این موضوع در زندگی من محقق شده است یا نه. پس شبیه پایین رفتن در لانه خرگوش است که مدام عمیق و عمیقتر میشویم تا به شفافیت بیشتر برسیم.
تری: الان به یکی دیگر از سوالات من نزدیک شدی اما میخواهم ابتدا سوال تو را بشنوم و بعد سراغ سوال بعدی خودم میروم.
فرنکی: همه آدمها ترسهایی دارند و وقتی مراجع ترسی را ابراز میکند و به این آگاهی میرسد که از چیزی میترسد، مثلا میگوید من از سخنرانی در جمع میترسم. سوال این است که چه چیزی تو را حتی بیشتر از این میترساند؟ چون ترس چندلایه است و اغلب چیزی که افراد از آن به عنوان ترس یاد میکنند در واقع ترسشان نیست بلکه چیز دیگری است که در زیر آن وجود دارد و پنهان است و نیاز است به آنها کمک کنیم که این لایهها را کنار بزنند و ببینند زیر آن چه چیزی وجود دارد. کسی که میگوید من از سخنرانی در جمع میترسم چون ضربان قلبم بالا میرود، کف دستهایم عرق میکند و انگار میخواهم بالا بیاورم میپرسم که واقعا چه چیزی زیر این قرار دارد و گاهی اوقات چیزی که به آن میرسید این است که آنها از این میترسند که اگر در جلوی عدهای بایستند، دیگران واقعا میبینند که او واقعا چه کسی است و شاید از این میترسند که دیگران آنها را دوست نخواهند داشت یا شاید اعتماد به نفس کمی دارند. اغلب در زیر آن ترسی که بیان میشود چیز دیگری وجود دارد و این چیزی است که ما نیاز داریم به آن برسیم.
تری: دقیقا، مثلا این نیست که من از حضور در جمع برای نتورکینگ میترسم بلکه از این میترسم که بعد از رسیدن به آنجا چه اتفاقی میفتد. پس چیزی که اینجا وجود دارد این است که قادر باشیم عمیقتر بشویم. سوال بعدی هم در ارتباط با خیلی از چیزهایی است که تا الان گفته شد. من بر اساس اینکه مراجع، دیداری، شنیداری یا حرکتی/لمسی باشد، یک مدل از این سوال را میپرسم که این چیزی که گفتید چه شکلی دارد؟ شبیه به چیست؟ چطور به نظر میرسد؟ چه حسی دارد؟ چون خود مراجع این سرنخ را درباره سبک یادگیریاش به ما میدهد که با کدام شیوه بیشترارتباط برقرار میکند و من بر اساس اینکه کدام یک مناسب موقعیت اوست، یک ورژن از این سوالات را از او میپرسم. آنها چه در مورد رسیدن به اهدافشان صحبت کنند چه در مورد موفقیتشان و چه در مورد شکست خوردن و یا مثلا اینکه کسی از طرد شدن نگران باشد، فارغ از اینکه در چه چیزی طرد شدهاند، سوال این است که این طرد شدن چه شکلی است؟ چه احساسی به شما میدهد؟ چطور به نظر میرسد؟ زیرا اغلب اوقات این موضوع خیلی ترسناک است و مراجع میگوید که وای وحشتناک است ولی وقتی واقعا سرعت را کم میکنند، به شکل خاصی به من نگاه میکنند و یک جوری آه میکشند و من میدانم که دارند فکر میکنند یا فکر میکنم که دارند فکر میکنند که عجب آدم ابلهی یا چیزی شبیه به این اما هر چه باشد وقتی موضوع را ریز میکنید، اینکه بخواهید آن را به چالش بکشید یا بررسی کنید که آیا منطقی است یا غیرمنطقی، آسانتر میشود زیرا هیچکدام از ما صد در صد منطقی یا غیرمنطقی نیستیم، ما هر دو را داریم. این سوالی است که به آدمها کمک میکند آن چیزی را که هدف قرار دادهاند به شکلی ملموستر تجربه و تست کنند.
برای دسترسی به فایل انگلیسی زبان پادکست ترجمه شده اینجا کلیک کنید.
فرنکی: سوال بعدی من این است که این موضوع چطور برای شما کار میکند؟ وقتی این سوال را میپرسم که کسی میگوید دارد این کارها را انجام میدهد و با مشکل روبرو شده است چون اغلب وقتی به تعریف دیوانگی فکر میکنیم، به این معناست که یک کار یکسان را بارها و بارها انجام دهید و انتظار نتیجه متفاوتی داشته باشید. پس اگر یک چیزی را میخواهید اما مدام کار دیگری را انجام میدهید که به شما کمک نمیکند به نتیجهای که میخواهید برسید، این موضوع چطور برای شما کار میکند؟ چه امکانات دیگری وجود دارد؟ این سوال سرآغاز گفتگویی در این مورد میشود که چه موضوعاتی در کنترل من قرار دارد، چه موضوعاتی را درست میپندارم و این نقطه ورود فوقالعادهای برای گفتگوهای عمیقتر است.
تری: دقیقا و این من را به سوال بعدی میرساند و برایم خیلی جالب است که من و فرنکی از قبل با هم در مورد لیست خودمان مشورتی نکردیم و هر کدام جداگانه لیست خود را تهیه کردیم اما خیلی از این سوالات از نظر مفهومی با یکدیگر همپوشانی دارند. هر کدام از ما کلمات متفاوتی را برای بیان آنها انتخاب کردهایم و هر کسی میتواند بسته به پاسخ مراجع، سوالات را با بیان خودش مطرح کند. سوال دیگر من هم این است که اگر همین کاری که الان دارید انجام میدهید را برای یک سال آینده انجام بدهید، شما را به کجا میرساند و کجا خواهید بود؟ چه احساسی در مورد آن خواهید داشت؟ بهای انجام آن چیست؟ فایده آن چیست؟ فکر میکنید چه خواهید داشت؟ با این کار به مراجع اجازه میدهید که آن موقعیت را تصویر کند. اگر پنج سال یا حتی ده سال دیگر هم این کار را انجام دهید چطور؟ من فکر میکنم لایههای مختلفی از این سوال وجود دارد و چیزی که در مورد این سوالها دوست دارم این است که آنها را میتوان در هر موقعیتی به کار برد. هر یک از این سوالات فارغ از اینکه با افراد مجرد کار میکنید یا با زوج، با سازمان یا با والدین، خلاقانه هستند و اهمیتی ندارد که با چه کسی کار میکنید و هیچ حد و مرزی وجود ندارد که نتوانید این سوالات را برای سناریو یا فرد خاصی به کار ببرید. زیرا اینها درباره ماهیت احساس، افکار و عملکرد هستند و هر جا که با انسانها کار میکنید، میتوانید از آنها استفاده کنید.
تری: سوال بعدی که به شکلی همراه این سوال است و میشود به دنبال این سوال پرسید این است که چقدر تمایل دارید تغییر کنید؟ زیرا اگر این شفافیت واقعا وجود دارد و این موضوع به رسمیت شناخته شده که این شیوه برای من کار نمیکند و اگر همین کاری که دارم انجام میدهم را ادامه دهم، همان نتیجه را خواهم گرفت و از این موضوع راضی نیستم، در این شرایط البته که مغز منطقی میگوید پس باید کار دیگری انجام دهید اما اینجا من تمایل مراجع را بررسی میکنم که آیا شما تمایل دارید که تغییر کنید و واقعا فردی متفاوت شوید؟ این سوال، نقطه ورود بسیار خوبی برای گفتگو است.
فرنکی: همینطور است، تغییر نیاز به تلاش زیادی دارد به همین دلیل فقط تمایل به تغییر کافی نیست بلکه آیا متعهد میشوید که تلاش مورد نیاز برای تغییر و دستیابی به نتایج دلخواه را انجام دهید؟ این سوالی است که در ادامه سوال قبلی میآید و جایی است که واقعا حرف به عمل تبدیل میشود. من میتوانم تمایل به تغییر داشته باشم، جوری که مردم این روزها هستند. اطلاعات بسیار زیادی وجود دارد و استرس بیش از اندازه دارند و انگار من در لحظه فکر میکنم که بله حتما من مایلم تغییر کنم اما ادامه دادن آن است که واقعا مهم است.
تری: مطمئنا، سوال بعدی شما چیست؟
فرنکی: یکی از آنها این است که در هر زمینهای شما چطور سطح رضایت خودتان را در مقیاس یک تا ده تعیین میکنید؟ این سوال، جهانشمول است زیرا وقتی از آدمها خواسته میشود که سطح رضایت خودشان را در مورد هر چیزی مشخص کنند، آنها به شکل خودکار میدانند که در کجای این مقیاس قرار دارند. جایی که عدد یک به معنای عدم رضایت کامل و عدد ده به معنای بالاترین سطح رضایت است. آنها به شکلی شهودی و در لحظه میدانند که کجای معیار قرار دارند. پس سوال بعدی این است: برای اینکه به عدد ده برسید، چه چیزی نیاز است تغییر کند؟ با اینکه آنها زمان تعیین این عدد، در مورد آن آگاهی ندارند، وقتی از آنها این سوال بعدی را میپرسید، آنها اینطور هستند که خب چرا من به خودم از ده عدد پنج را دادم؟ معنای آن چیست؟ چه اتفاقی باید برای من بیفتد که من تایید کنم که بله این حوزه زندگی من کمتر از ده است و اینجاست که وارد انتخاب، اقدام و برنامهریزی میشوید. پس این روشی است که میتوان کسی را به حرکت درآورد و جهت او را تغییر داد.
تری: کاملا و خیلی آن را قبول دارم. سوال بعدی من در راستای آن چیزی است که در ابتدا گفتی. اغلب از آدمها میپرسم که اگر مسیر بین اینجایی که هستید تا آنجایی که میخواهید باشید خیلی طولانی یا پرچالش باشد و خطراتی داشته باشد، آیا هنوز هم آن را میخواهید؟ آن چیز میتواند هر چیزی باشد و گاهی اوقات پاسخی کاملا صادقانه به این سوال، نه است و این هیچ اشکالی ندارد ولی ما باید آن را مشخص کنیم. پس اگر تمایل ندارید که تغییر کنید و اگر مسیر طولانی و دشوار و پرخطر باشد آن را نمیخواهید، آیا لازم است که ما هدف را عوض کنیم؟ آیا زمان آن است که مجددا آن را بررسی کنیم و به چیز دیگری فکر کنیم؟ زیرا در تمام مسائل این احتمال وجود دارد که مسیر، طولانی و چالشی باشد و خطراتی به همراه داشته باشد پس این یک سوال مفهومی و عمیق است. این سوال میتواند در مورد این باشد که آیا یک رابطه ایدهآل میخواهید، آیا میخواهید سلامتیتان را داشته باشید یا موارد مالی خود را تنظیم کنید یا از لحاظ ارتباطات معنوی بهتر شوید. این سوال در مورد هر چیزی که فکرش را بکنید، کاملا موجه است.
فرنکی: من فکر میکنم که اغلب آدمها یک تصویر ایدهآل از چیزی که میخواهند یا آن چیزی که فکر میکنند میخواهند دارند. وقتی به آنها کمک میکنید که آن را ریز کنند و به سمت این واقعیت حرکت کنند که برای رسیدن به آن نیاز است چه قدمهایی بردارند، فقط با حرکت در این مسیر متوجه واقعیتی در مورد خودشان میشوند که من تمایل ندارم این کار را انجام دهم، من مایل نیستم این بها را بپردازم و این موضوع دیدگاه آنها را تغییر میدهد. ممکن است آنها شدیدا در آرزوی چیزی باشند و واقعا فکر کنند که آن را میخواهند ولی وقتی آن را ریز میکنیم متوجه میشوند که این واقعا هدف آنها نیست و من نمیخواهم آن را انجام دهم و آمادگی انجام آن را هم ندارم. وقتی این موضوع اتفاق میفتد، یک تغییر خیلی قدرتمند است.
تری: این واقعا یکی از آن سوالاتی است که زمانی که یک نفر هدفی دارد میپرسید. از او میپرسید آیا تمایل داری که تماشای تلویزیون را ترک کنی؟ یا مایلی که مصرف قند را قطع کنی؟ تمایل داری زبان چینی یاد بگیری؟ و زمانی که آنها چیزهای ملموسی را میبینند که در این مسیر به آن نیاز دارند، ناگهان به آن لحظه میرسند که صبر کن، آیا من میخواهم؟ نمیدانم!
فرنکی: این من را به سوال بعدی میرساند که چه چیزی برای شما از همه مهمتر است؟ زیرا گاهی ما ممکن است فکر کنیم که در زندگی اولویتهای خود را مشخص کردهایم ولی وقتی زمان آن میرسد که میپرسیم مهمترین چیز برای شما چیست؟... و سوال بعد از آن این است که شما چطور نشان میدهید که این موضوع برای شما مهم است؟ در افکارتان، در رفتارهایتان در اعمالتان .. زیرا اغلب همسویی وجود ندارد. آدمها میگویند که مثلا این رابطه مهمترین چیز در زندگی من است ولی آن را با افکار، رفتار و اعمال خود نشان نمیدهند و واقعیت این است.
تری: یا اینکه اصلا چک نمیکنند که آیا بقیه آن را دریافت کردهاند. بارها شده که افراد حرفهای میگویند خانواده برای من مهمترین چیز است اما 24 ساعته کار میکنند و در ذهن آنها اینطور است که دارند نیازهای خانواده را تامین میکنند و به این شکل نشان میدهند که خانواده برای من مهمترین چیز است و چیزی که اینجا میگوییم این است که آیا از آنها سوال کردهاید که چه چیزی باعث میشود آنها احساس کنند برای شما مهم هستند؟ واقعا این یک تغییر قدرتمند است. این موضوع من را به یک سوال دو لایه میرساند و به نوعی تغییری در گفتگویی است که داشتهایم.
برای دسترسی به فایل انگلیسی زبان پادکست ترجمه شده اینجا کلیک کنید.
وقتی کسی به دنبال هدف و مقصودی است، یکی از سوالهایی که دوست دارم بپرسم این است که اگر موفق شوید یا شکست بخورید، فکر میکنید چه معنایی در مورد شما میدهد؟ تعبیر شما چیست و چگونه روی خودتان در آن لحظه برچسب میزنید؟ و اگر آنها بگویند که اگر موفق شوند یعنی من باهوش، توانمند هستم اما اگر شکست بخورم یعنی من یک فرد ناتوان هستم، من این موضوع را دنبال میکنم و میپرسم که آیا این موضوع حقیقت دارد؟ و این سوال میتواند یک سوال مستقل باشد و اغلب قابل استفاده است. مثلا کسی میگوید که همه میدانند و من میپرسم که آیا حقیقت دارد که همه میدانند؟ آیا این حقیقت است؟ آیا حقیقت بزرگتری وجود دارد؟ و این دو سوال در کنار هم پیش میروند. اینکه این موضوع چه معنایی در مورد شما دارد؟ اینکه شما به هدفی که دارید برسید یا نرسید، چطور به آن برچسب میزنید؟ و آیا هیچ یک از این دو حقیقت دارد؟
فرنکی: این واقعا دری به سوی آشکار شدن باورهای محدودکننده باز میکند.
تری: و همچنین قضاوت.
فرنکی: سوال بعدی این است: در این شرایط چه چیزی را میتوانی کنترل کنی؟ و چه چیزی را نمیتوانی؟
تری: این سوال عالی است!
فرنکی: واقعا اغلب اوقات مراجعان بارها و بارها به خاطر عمل فرد دیگر یا رفتار آنها با خودشان یا باور آنها نسبت به خودشان، ناامید میشوند و کنترلی هم روی آن ندارند پس چرا روی آن تمرکز میکنند؟ چه چیزی را میتوانند کنترل کنند؟ و این سوال بسیار قدرتمند است و جهت فکری آنها را تغییر میدهد که چه چیزی را میتوانند تغییر دهند و این کار به اقدام میانجامد نه اینکه دچار فلج و بیاقدامی شوند و مدام سرشان را به دیوار بکوبند. من این سوال را خیلی دوست دارم.
تری: من هم همینطور. وقتی مشخص میکنید که چه چیزی را میتوانید یا نمیتوانید کنترل کنید،... خیلی افراد وقتی رفتار دیگران را میبینند، سرخورده میشوند و فکر میکنند که تعریف آنها از موفقیت این است که رفتار فرد دیگری را تغییر دهند و وقتی میبینند که نمیتوانند، فکر میکنند گیر افتادهاند. این درست نیست چون سوال اینکه چه چیزی را میتوانید یا نمیتوانید کنترل کنید کمک میکند که آنچه را میتوانید کنترل کنید مشخص کنید و همچنین چیزهایی که نمیتوانید.
فرنکی: درست است، تنها چیزی که در کنترل شماست واکنش شما در هر موقعیتی است.
تری: اینکه چطور ظاهر میشوید.
فرنکی: اینکه چطور واکنش نشان میدهید کاملا تحت کنترل شماست.
تری: صد در صد.
فرنکی: پس میشود برای چنین موقعیتهایی یک برنامه اقدام تعریف کرد که چطور واکنش نشان میدهید، چطور پاسخ میدهید.
تری: ادامه بده و یک سوال دیگر از لیست خودت را بگو و بعد من هم دو سوال آخر لیستم را خواهم گفت.
فرنکی: بسیار خوب، از آنجایی که افراد زیادی دچار استرس هستند و شما را نمیدانم اما من همیشه با این مواجه میشوم که میگویند فشار روی من خیلی زیاد است، برای هیچ کاری زمان ندارم...
تری: [به شوخی] نه من هیچوقت این را از هیچکس نشنیدهام (میخندند)
فرنکی: شما کجاها به زندگی خودتان استرس اضافه میکنید؟ و مراجع میگوید: ببخشید یعنی چه؟
تری: همینطور است، یک سوال عالی!
فرنکی: یعنی من دارم به زندگی خودم استرس وارد میکنم؟ آیا داری شوخی میکنی؟ و بعد میگویند وای خدای من و این دری به سوی مفهوم مسئولیتپذیری و به دست آوردن کنترل باز میکند که دیدگاه قربانی بودن را کمرنگ میکند. وقتی شما خیلی استرس دارید و فکر میکنید که تمام آن از بیرون روی شما وارد شده است با خود میگویید بیچاره من! من اینجا قربانی هستم. این سوال باعث اقدام و برنامهای برای تغییر میشود که چطور میتوانید استرس خود و استرسهای زندگیتان را کنترل کنید.
برویم سراغ سوالهای پایانی شما.
تری: من اینجا دو سوال دارم که ذاتا جهانشمول هستند. وقتی کسی سعی دارد به چیزی دست پیدا کند، از او میپرسم الگوی شما در این کار کیست؟ و از این موضوع شوکه میشوم که خیلی اوقات افراد میپرسند: داری راجع به چه چیزی حرف میزنی؟ چه کسی؟ نمیدانم. چون آنها یک تعبیر مبهم و خیالی و بیپایهای از این دارند که مسائل چطور باید باشند و یا چطور به نظر میرسند و زمانی که این سوال را از آنها میپرسم که الگوی شما کیست؟ رفتارهای چه کسی را دیدهاید که نشاندهنده آن چیزی باشد که شما در پی آن هستید؟ یعنی هدایت کردن آنها را به سمت کندوکاو در رفتارها و باورها و نتایج افرادی که آنها میتوانند الگو قرار دهند و از آنها تقلید کنند. من این را بسیار قدرتمند میدانم زیرا اغلب اوقات چنین چیزی موجود نیست. حتی میتواند این باشد که الگوی شما در ازدواج کیست، یا در کار یا در مهربانی، چه کسی است؟ این چه کسی را پیدا کنید.
فرنکی: تری پیش از آنکه جلوتر برویم، عکس این قضیه هم وجود دارد، اغلب الگوهای رفتاری ما از خانوادهمان میآید، از منتورهای ما و این ممکن است ایدهآل نباشد.
تری: بله، شاید اصلا یک الگوی بسیار بد باشد.
فرنکی: بله الگوی بسیار بد، اغلب اوقات این چیزی است که افراد در مورد رفتار یاد گرفتهاند و همینطور رفتار میکنند. پس سوال در مورد الگوی رفتاری میتواند به این برسد که مراجع بگوید من دقیقا دارم مثل پدرم رفتار میکنم و این را دوست ندارم. در آن زمان رفتارش را دوست نداشتم و الان هم ندارم و انگار من همان پدرم هستم! پس این سوال میتواند دریچهای به هر دو دیدگاه باز کند.
تری: دقیقا، و سوال آخرم این است که نیاز داری چه چیزی را بیان کنی؟ یا حس میکنی که نیاز داری چه چیزی در مورد این موضوع شنیده یا فهمیده شود؟ گاهی متوجه میشوم که افراد خیلی چیزها را در خودشان سرکوب میکنند و این سوال مثل یک ماشه عمل میکند و وقتی میپرسم که چه چیزی نیاز داری در مورد این موضوع بگویی؟ مراجعی که تا آن لحظه خیلی محتاط بوده، به یک بار زبان باز میکند و ناگهان احساسات عظیمی برونریزی میشوند و خود را نشان میدهند چون تمام اینها را سرکوب کرده بودند. البته این سوال به کلی سوال دیگر و گفتگوهای خوب و عمیق میانجامد ولی اغلب این سوال انگیزه اصلی است که این درها را باز میکند. این سوال که چه چیزی را نیاز داری بگویی یا نیاز داری شنیده یا فهمیده شود، دقیقا مثل برداشتن چوبپنبه از سر بطری است که با آن کلی فشار به یکباره آزاد میشود.
فرنکی: این خیلی جالب است چون یکی از سوالهایی که داشتم و میدانم توماس لئونارد همیشه این سوال را میپرسید، این است که چرا داری اینها را به من میگویی؟ این یه سوال عالی برای ادامه این چیزی است که همین الان گفتید. چه نیازی برای آشکار کردن این داشتی؟ زیر این چه چیزی وجود دارد؟
تری: چرا این موضوع مهم است؟
فرنکی: چرا این موضوع برای تو اهمیت دارد؟
تری: دقیقا، من این سبک توماس لئوناردیسم خودم را خیلی دوست دارم (میخندد)
من فکر میکنم این گفتگو درباره سوالات عالی میتواند کوچینگ را تبدیل به همان چیزی کند که واقعا هست یعنی گفتگوی قدرتمند که جهت فکری مراجع را تغییر میدهد و او را توانمند میکند و کمک میکند که مشخصا و با شفافیت به سمت نتایجی که میخواهند حرکت کنند و خیلی مایلم که ادامه این گفتگو را داشته باشیم.
فرنکی: موافقم.
تری: چیزی هست که بخواهی در پایان اضافه کنی؟
فرنکی: من فکر میکنم چیزی که ما اینجا نشان دادیم این بود که قدرت کوچینگ قطعا در سوالات است، در چشمانداز کوچ و توجه به هدفی که ما کوچها داریم. این سوالات ابزاری هستند که هر کوچی میتواند در جعبه ابزار خودش داشته باشد. شما نیازی ندارید که لیستی داشته باشید و به آن رجوع کنید چون این سوالات خیلی طبیعی جاری میشوند. هر چه بیشتر کوچ کنید و کوچینگ را تمرین کنید این سوالات خودشان جاری میشوند چون در اندوخته شما هستند پس فکر نکنید که خدایا من چطور قرار است کوچ کنم وقتی هیچکدام از این سوالات را بلد نیستم، نمیدانم چه باید بگویم. قطعا میتوانید با لیستی از این سوالات قدرتمند شروع کنید اما با تمرین بیشتر و تسلط بیشتر شما، این سوالات خودشان جاری خواهند شد.
تری: اینجا نقطه خوبی برای جمعبندی است و در ذهنم دارم به گفتگوی بعدی فکر میکنم و به زودی مجدد این کار را انجام خواهیم داد.
برای دسترسی به فایل انگلیسی زبان پادکست ترجمه شده اینجا کلیک کنید.